تمام امروز رو هی مرور میکنم از صبح که مدیر پیشونیمو ماچ کرد تا عصر که سر علی روی بازوم بود، کنار گلوش رو بوسیدم و به زور از خودم جداش کردم قلب اون وقتی سرم رو سینهش بود ۹۵ تا میزد و من ۱۰۲ تا؛ تقریبا هر دو بینفس بودیم وقتی هست من آنم! برام ترنآن نیست، آنِ آنم دوش گرفتم ولی بوی تن و ادکلنش هنوز رو پوستمه آااااخ خدایا این اشتباهه، نباید تکرار بشه چرا اینجوری برام خواستی؟ هان؟ * دوباره که خوندمش به نظرم اومد اوه چه حال و هولی بوده! ولی نبود.
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت