چون یادم میره و نمیخوام این اتفاق بیوفته، مینویسم که: خواب میدیدم رفتیم سفر، گروهی. لیدرمون بود و مثل همون سفر اولی که رفتیم حواسش بهم بود، همونقدر مراقب انگشتاش، بازوهاش، آغوشش، شیطنت کردنش، مدل پذیراییش، همراه من بودنش، همه خودش بود، ملموس. دلم تنگ شده براش و کاری هم نمیشه کرد
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت